عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جملات پرمعنی و آدرس mohammad9627.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 42
بازدید هفته : 198
بازدید ماه : 196
بازدید کل : 92240
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 47
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 62
:: کل نظرات : 47

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 18
:: باردید دیروز : 42
:: بازدید هفته : 198
:: بازدید ماه : 196
:: بازدید سال : 654
:: بازدید کلی : 92240

RSS

Powered By
loxblog.Com

پنج شنبه 30 آذر 1391 ساعت 15:35 | بازدید : 694 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

 

بعضي زخــــم ها هســــــت كه هـــــــــر روز بــــايـــد روشونو باز كنــــي

و نـــــــــمـــــــــــــك بپـــــــــــاشــــــــــ ــــي ...

تــــــــا يــــــــــادت نـــــــــــــره كه ســــــــــــــراغ بعضـــــــــــي آدمـــــــــــــا

                               نبــــــــــــــــــــايـ ـــــــد رفـــــــــــت ، نــــــــــــــبـايـــد!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یک جمله از دکتر شریعتی
چهار شنبه 29 آذر 1391 ساعت 18:4 | بازدید : 765 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

شگفتا!
وقتی که بود، نمی دیدم؛ وقتی می خواند، نمی شنیدم.
وقتی دیدم که نبود؛ وقتی شنیدم که نخواند.
چه غم انگیز است وقتی چشمه ای سرد و زلال،
در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد؛
توتشنه ی آتش باشی و نه آب.
و چشمه که خشکید،
چشمه، که از آن آتش که تو تشنه آن بودی، بخار شد و به هوا رفت؛
و آتش کویر را تافت و در خود گداخت؛
و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش بارید ،
تو تشنه ی آب گردی و نه آتش.
و بعد ؛
عمری گداختن؛ از غم نبودن کسی، که تا بود،
از غم نبودن تو، می گداخت


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
سه شنبه 28 آذر 1391 ساعت 14:6 | بازدید : 733 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )


چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند

سنگ ... پس از رها کردن!

حرف ... پس از گفتن!

موقعیت... پس از پایان یافتن!

و زمان ... پس از گذشتن


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سه شنبه 28 آذر 1391 ساعت 14:0 | بازدید : 775 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )


|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ترس الکی
دو شنبه 27 آذر 1391 ساعت 23:38 | بازدید : 1013 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

از سوسک می ترسیم..................................................از له کردن شخصیت دیگران مثل سوسک نمی ترسیم.
از عنکبوت می ترسیم..................................از اینکه تمام زندگیمون تار عنکبوت ببندد نمی ترسیم.
از شکستن لیوان می ترسیم.........................از ;شکستن دل آدمها نمی ترسیم.


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
رنگین کمان
یک شنبه 26 آذر 1391 ساعت 12:38 | بازدید : 801 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

اگر می خواهی رنگین کمان را ببینی

باید یاد بگیری باران را دوست داشته باشی.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نلسون ماندلا
یک شنبه 26 آذر 1391 ساعت 12:30 | بازدید : 807 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

از خدا پرسیدم: خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟

خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،

با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.

ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز.

شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.

زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
هیتلر
یک شنبه 26 آذر 1391 ساعت 12:21 | بازدید : 787 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

حقیقت همان دروغی است كه بارها و بارها تكرار شده است


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
داستایوسكی
یک شنبه 26 آذر 1391 ساعت 12:14 | بازدید : 751 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

 كسی كه به خودش دروغ می گوید و به دروغ خودش گوش می دهد، كارش به

جایی خواهد رسید كه هیچ حقیقتی را نه از خودش و نه از دیگران تشخیص نخواهد داد


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یک شنبه 26 آذر 1391 ساعت 1:25 | بازدید : 789 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 25 آذر 1391 ساعت 17:19 | بازدید : 824 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )


 چیز هایی که از دست داده ای را به حساب نیاور
 چون گذشته هرگز برنمیگردد
 اما گاهی اوقات ، آینده میتواند چیزهایی که از دست داده ای را برگرداند
 به آن فکر کن . . .


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 25 آذر 1391 ساعت 17:13 | بازدید : 822 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

 یک جمله فوق العاده ، که در هر ایستگاه اتوبوس ژاپنی نوشته شده است:
 اتوبوس متوقف خواهد شد ، اما شما پیاده روی به سمت هدف را ادامه دهید . . .

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 25 آذر 1391 ساعت 17:6 | بازدید : 793 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

فرق است بین دوست داشتن و داشتن دوست

 

دوست داشتن امری لحظه ایست

 

ولی داشتن دوست استمرار لحظه های دوست داشتن است .


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 25 آذر 1391 ساعت 17:3 | بازدید : 859 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛

 

با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود

 

شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند . . .


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مثبت باشید
جمعه 24 آذر 1391 ساعت 21:19 | بازدید : 736 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

مثبت باشید

مهم نیست چه کسی شما رو آزرده یا خورد کرده

مهم این است که چه کسی همیشه همراه شما بوده

و باعث شده باز لبخند بزنید.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جمعه 24 آذر 1391 ساعت 21:9 | بازدید : 785 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

عجب روزگاریست...

این روزها بعضی ها راه می روند تا غذایشان هضم شود

و عده ای دورن تا گرسنه نشوند


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جمعه 24 آذر 1391 ساعت 13:38 | بازدید : 751 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

معلم می دانست فاصله ها چه به روزمان می آورند

که به خط فاصله می گفت خط تیره............


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پنج شنبه 23 آذر 1391 ساعت 13:59 | بازدید : 910 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

زنئگی می کنم

حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم

چون این زندگیست که بهترین های دیگر را برایم میسازد

بگذار هرچی از دست می رود برود

من آن را می خواهم که به التماس آلوده نباشد

حتی زندگی............


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پنج شنبه 23 آذر 1391 ساعت 13:41 | بازدید : 833 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

گاهی باید ساکت شوید .

غرورتان را ببلعید و بپذیرید که اشتباه کردید .

این تسلیم شدن نیست.

یعنی بزرگ شدن


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
کوروش کبیر
پنج شنبه 23 آذر 1391 ساعت 13:37 | بازدید : 779 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

زادگاه و تاریخ تولد هیچ کس در  هیچ نقشه و تقویمی نیست چرا که آدمها هر لحظه در تپش قلب کسانی که دوستشان دارند متولد می شوند


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یک جمله از دکتر شریعتی
سه شنبه 20 آذر 1391 ساعت 23:47 | بازدید : 789 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

حالا بر خواسته ام!
چه ها می بینم؟
چه دنیایی است!چه زمینی چه آسمانی....!
دیگر زمینی نیست و همه آسمان است !
هستی سردری است آبی رنگ ! ملکوت فرود آمده است ! ماورا پرده بر انداخته است! آسمان بهشت بر چشمهای مجذوب من به لبخند بوسه می زند. آسمان های عرش خدا در قطره گرم اشک من غوطه می خورد ....
چه آسمانهایی !
به پهنای عدم ! به جلال خدا! به گرمای عشق! به روشنایی امید ! به بلندی شرف! به زلالی خلوص! به آشنایی انس به پاکی شکوه زیبا و مهربان دوست داشتن...!
چه می گویم؟
کلمات تنبل و عاجز و آلوده را کجا می برم؟ خاموش شوید ای کلمات ! از چه سخن می گو یید؟
و من اکنون در آستانه دنیایی ایستاده ام که در برابرم آنچه از آن دنیای خورشید و خاک و زندگی به چشمم می آ ید سکوت است و بس....


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یک جمله از دکتر شریعتی
سه شنبه 21 آذر 1391 ساعت 23:12 | بازدید : 862 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

حاصلضرب توان در ادعا مقداری ثابت است

هر جه توان انسان کمتر باشد ادعای او بیشتر است

هر جه توانش بیشتر باشد ادعایش کمتر است.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
زندگی
سه شنبه 21 آذر 1391 ساعت 23:4 | بازدید : 883 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

زندگی مثل آب توی لیوان ترک خورده می مونه

بخوری تموم میشه نخوری حروم میشه

پس از زندگیت اذت ببر چون در هر صورت تموم میشه.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سه شنبه 21 آذر 1391 ساعت 22:54 | بازدید : 909 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

ازدواج مثل بازار رفتن است تا پول و احتیاج و اراده نداری بازار نرو.ازدواج مثل بازار رفتن است تا پول و احتیاج و اراده نداری بازار نرو.


|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
کودک بی دفاع و آتش.......
سه شنبه 21 آذر 1391 ساعت 22:50 | بازدید : 762 | نوشته ‌شده به دست محمد مشایخی | ( نظرات )

صبح است و هوا به شدت سرد، دختر بچه‌ها تازه آمده‌اند سرکلاس. بخاری روشن نیست. عجب سختی دارد روشن کردن بخاری نفتی. معلم جوان برای روشن کردن بخاری دست به کار می‌شود. از بابای مدرسه کمک می‌گیرد.  اما اتفاقی که نباید، می‌افتد. اتفاق چیست؟، همان اتفاقی که دیگر کم کم تبدیل به یک امر عادی شده است. آتش بخاری نفتی را فرامی‌گیرد و شعله‌هایش شراره می‌کشند و یک اتفاق تکراری دیگر. بخاری در آستانه درب کلاس است. آتش هم در آنجا خودنمایی می‌کند. صدا در همه جا می‌پیچد. صدای جیغ دختربچه‌ها. تعدادشان یک، دو، سه، چهار، پنج... نه بیشتر از این است. 37 نفر!، با دیدن غول بی‌شاخ و دُم آتش به سمت روزنه امیدشان می‌دوند. پنجره. راستی چطور می‌شود از پنجره نرده‌دار و محافظ دار بیرون جست؟!، نه! پنجره دیگر روزنه امید نیست. پنجره روزنه ناامیدی است.  صدای مردم آبادی می‌آید. همه با جیغ و داد سروقت کلاس می‌رسند. آتش، جگرگوشه‌هایشان را هدف قرار داده. سطل‌های آب می‌آید. تماس‌ها با آتش‌نشانی و اورژانس گرفته می‌شود اما تنها صدایی که از آن طرف خط شنیده می‌شود، یک چیز است «بوق... بوق...بوق»... صدای جیغ دختربچه‌ها همچنان می‌آید!  تماس‌ها مکررا ادامه دارد تا اینکه یک نفر پاسخ می‌دهد و در جریان آنچه اتفاق افتاده قرار می‌گیرد. بالاخره نیروهای امدادی می‌رسند و آتش خاموش می‌شود. صدای جیغ دلخراش دختربچه‌ها بازهم می‌آید، اما دیگر نه جیغی از ترس، بلکه جیغی از سر وحشت... سوختگی... زجر... و درد.  آمبولانس‌ها برای حمل دختربچه‌های مصدوم و مظلوم کم است. به هرحال از این طرف و آن طرف آمبولانس‌هایی می‌رسند. عمق فاجعه زیاد است. بیمارستان پیرانشهر قادر به درمان نیست!، آمبولانس‌ها به طرف ارومیه به حرکت درمی‌آیند. همه آمدند.  بچه‌ها به ارومیه می‌رسند. تعدادشان کم نیست. یک، دو، سه، چهار، پنج... و 29 نفر. تخت کم است. تخت‌های آی سی یو به تعداد کافی وجود ندارد. چند تخت کم است؟، یک، دو، سه، چهار، پنج... 20 تخت کم است!، راستی اعتبار 3.5 میلیارد ریالی خرید تخت‌های آی سی یو، کجا رفت؟!  حال 6 نفر از دختربچه‌ها وخیم است. صدای درد دختربچه‌ها می‌آید. چه کنیم...امکاناتش را نداریم...، بچه‌ها عازم تبریز می‌شوند.  جلسه، پشت جلسه، همه دنبال مقصرند. کی بود... کی بود... من نبودم. بالاخره مقصر اصلی شناخته می‌شود. او چه کسی است؟! نمی‌خواهد زیاد فکر کنید. مقصرین و متهمین اول، سمت‌های آشنایی دارند. سرای‌دار مدرسه و معلم جوان. از بس که با بخاری‌های گازی منزلشان ور رفته‌اند، کار با بخاری‌های نفتی را بلد نیستند. حق‌شان است که مجازات شوند!، چهره‌شان به مردم نشان داده شود!، البته اگر چهره‌ای برایشان باقی مانده باشد. اگر چهره‌ای در آتش نسوخته باشد!، از پس خاموش کردن یک آتش هم برنیامدند!، کم مانده بود آتش زبانه بگیرد و علمک گاز در پنج متری مدرسه را هم درگیر خودش کند!، آن هم از کلاسی که هرلحظه ممکن است، آوار شود!  صدای جیغ بچه‌ها می‌آید... اما نه دیگر جیغ نیست. کمی آرام شده‌اند طفلکی‌ها. اما همچنان درد باهاشان است. دست‌هایشان بسته. صورت‌هاشان پوشیده. بابا و مامان در کنارشان هستند. دیگر تنها نیستند. دیگر در آن مدرسه نیستند. دیگر محصور میان گرما و سرما نیستند! دیگر دست‌های نازشان را ندارند! دیگر صورت زیبایشان را هم ندارند!


|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1